حدود سال 1222 هجری قمری، محمدتقی به دنیا آمد. پدرش، کربلایی محمد قربان بود که در خانه قائم مقام فراهانی آشپزی می کرد. محمدتقی با فرزندان قائم مقام بزرگ شد. زیردست قائم مقام، منشی گری آموخت و در علم و ادب پرورش یافت. در 42 سالگی به صدارت دربار ناصرالدین شاه رسید. سه سال و اندی صدراعظم ایران بود و سرانجام از صدارت عزل شد و چهل روز بعد در کاشان و به دستور ناصرالدین شاه به شهادت رسید.
این مقاله یادکردی است از آن مرد بزرگ؛ کسی که همواره می کوشید و از این همه تلاش، چشم داشتی جز نیک بختی ملت خویش نداشت. او آموخته بود هر جا کمبودی می بیند، برای رفع آن بکوشد و آنچه را با رنج بسیار به دست آورده است ـ و در صرف آن برای آرامش و رفاه خود حق دارد ـ به خاطر آسایش و آرامش ملت خود مصرف کند. مردی که هربار دست به اقدامی زد، میلیون ها ایرانی، مغرورتر نفس کشیدند.
شخصیت امیر
افزون بر ویژگی های دینی، منش رفتاری و ویژگی های اخلاقی هر فرد، ساخته دوران پرفراز و نشیب زندگی اوست. خانواده ای که در آن تولد یافته است، دوستانی که هم بازی اش بوده اند، معلمانی که تربیتش کرده و مردمانی که با او سروکار داشته اند، همگی بر شخصیت انسان اثرگذارند.
میرزا تقی خان امیرکبیر، آشپززاده ای است که خدمت کار قائم مقام فراهانی بود. گرچه به ظاهر از مردم محروم و فرودست ایران بود، ولی این امتیاز را داشت که در جمع یکی از بهترین و اصیل ترین خاندان آن روز ایران تربیت یابد. هم خواسته های توده مردم را می دانست و هم با افکار بزرگان مملکت آشنا بود. رنج و زحمت مردم را تجربه کرده و رفاه سردمداران را به چشم خود دیده بود. او با لیاقتی که از خود نشان داد، در کنار فرزندان قائم مقام آموزش دید. ازاین رو، هرگز به مردمش خیانت نکرد و مصلحت آنان را بر همه چیز مقدم داشت. مدیری کاردان، سیاست مدار، میهن پرست و مردم دوست و مردی از جنس مردم، با اندیشه ای در خدمت مردم بودامیرکبیرمعتقدبود صنایع اروپایی راکه ازلوازم ترقیات جدیداست باید ازطریق احداث کارخانه های صنعتی درایران رواج داد، لذا اوبه تاسیس کارخانه شکرسازی، کارخانه ریسمان ریسی، بلورسازی، چلواربافی، حریربافی وماهوت بافی همت گماشت.
تشویق وتوسعه صنایع ملی نیز به قول آدمیت از ارکان سیاست اقتصادی او بود که دراین راستا عده ای صنعتگر وهنرآموزدررشته شکرریزی ، بلورسازی، ریخته گری، نجاری و آهنگری به مسکو و پطرزبورگ روانه شدند تا در کارخانه های آنجا فنون تازه را بیاموزند. دو نفر از حریر بافان کاشان به اسلامبول اعزام گردیدند تا تهیه ابریشم رابه سبک جدید یادبگیرند.
اوهمچنین تشویق به استخراج معادن ایران نمودوساختن سد ناصری برروی رودخانه کرخه و کشت نیشکردرخوزستان نیزازتلاشهای او بود. آدمیت می نویسد حتی او" اولین کسی است که فکرکشیدن راه آهن را در سر داشت و نقشه آن را ازیک مهندس انگلیسی خواست". بنابه نوشته آدمیت، امیرکبیرنخستین وزیری بود که درصدد برهم زدن آیین تجارت آزاد برآمد وبه تاسیس اقتصاد صنعتی ملی برخاست.ازدیگراصلاحات فرهنگی امیرکبیر ایجاد روزنامه " وقایع اتفاقیه " ومطلع کردن مردم ایران ازحوادث سیاسی واخبارمربوط به آزادی های لیبرال دراروپا، پیشرفت های علمی وا کتشافات ونیز بسط موسسات چاپخانه بود.
امیرکبیرکه خود فردی مذهبی بود در ارتقاء شان ومنزلت علما وروحانیون کوشید. به ویژه نقش برجسته وی درسرکوب شورش باب وازمیان برداشتن فتنه بابیه که با محاکمه واعدام " سیدعلی محمد باب" به پایان رسید، روابط وی و علمادینی را بیش ازپیش تحکیم بخشید. وطن دوستی ومخالفت شدید امیرکبیر با نفوذ کشورهای خارجی درایران، تلاش برای برقراری عدالت وامنیت ، جلوگیری ازشکنجه وآزارمتهمان و مجرمان ، جلوگیری ازپناهندگی جنایتکاران و مجرمین سیاسی وغیره درسفارتخانه های خارجی وتلاش برای قطع ارتباط جاسوسی – اطلاعاتی اتباع داخلی برای نمایندگان خارجی ازدیگراقدامات اصلاح گرانه امیرکبیر در دوران کوتاه سه ساله صدارت او بود . ازاقدامات مهم امیرکبیر می توان تاسیس مدرسه دارالفنون را نام برد. این مدرسه نیزبرای آموزش " علوم وصنایع " روز اروپا به شاگردان وجوانان ایرانی بود که به تقلید ازدانشکده پلی تکنیک پاریس وبا الهام ازمدارس فنی ونظامی در روسیه وعثمانی بود
آدمیت می نویسد برخلاف رای برخی مورخین امیرکبیر مانع دخالت شاه درامورکشور نبودونمی خواست ازقدرت سلطنت بکاهد وبراقتدارخود بیفزاید. وی می بایست اصول سلطنت را بر آئین تازه ای استوار می ساخت وقدرت آن را محدود می کرد که نکرد. اگرچه ازاو نقل شده است که " خیال کنسطیطوسیون " داشت ولی مجالش ندادند وروسها " مانع بزرگ " اوبودند. درواقع اونتوانست دامنه اصلاحاتش را درحوزه سیاسی درشرایط آن روزگسترش دهد. اصل اختیارنامحدود سلطنت همچنان باقی بودگرچه حکومت یکسره به امیرواگذارشده بود.
سرانجام امیرکبیردرمحرم 1268 ازمقام صدارت عظمی عزل شد ودرشب 18 ربیع الاول 1268 (۲۱ دی ماه)توسط حاجب الدوله درحمام فین کاشان به با بریدن رگ دست او به قتل رسید.. پیکر او خیلی سریع به عتبات حمل و دفن شد بیشتر بخاطر اینکه مبادا اسم او در اذهان مردم بماند و پیکرش حکم شهید را بیابد. ولی زهی خیال باطل که هنوز بعد از گذشت بیش از یک قرن و نیم نام او و اقداماتش زنده مانده است.
عکس پیوست عکس واقعی از چهره اوست.